aradarad، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 23 روز سن داره

arad

اولین دندان

سلام مامانی خدارو شکر روز چهارشنبه 27 خردادکه اومدم خونه عمه حمیده گفت تبریک دندون پسرتم در اومده من خیلی خوشحال شدم اخه احساس کردم که دیر شده. مامان جون شما خیلی بد دندون بودی و خیلی اذیت شدی. الانم سه روزه اسهال و استفراغ داری که البته دکترا می گن ویروسه. ...
1 تير 1394

کارهای ده ماهگی

مامانی دیروز شما یاد گرفتی که چهاردست و پا بری تا دیروز سینه خیز می رفتی ولی از دیروز چهاردست و پا. و اینکه خیلی شیطون هستی و تند و سریع همه جا سرک می کشی. مامانی الان فقط نگرانی من دندون در نیووردن تو هست. احساس می کنم دیر شده. ...
26 خرداد 1394

کارهای هشت ماهگی

پسر مامان تو این ماه می تونه به صورت چهاردست و پا خودش رو رو زمین بکشه به جلو. خرما و موز هم خیلی دوست داره و کلا برای غذا اذیت نمی کنه. از امروزم 5/2/94 عمه حمیده به عنوان پرستار اومده تا شما رو نگه داره. ببخشید مامانی که مجبورم شما رو تنها بزارم برم اداره ...
5 ارديبهشت 1394

تنهایی

مامان جان امروز 15 فروردین اولین روز هست که من باید برمی گشتم اداره و شما رو باید پیش مامانی بزارم آخه هنوز پرستار پیدا نکردم  خدارو شکر مامانی شما رو خیلی دوست داره و مامانی هم حالش خوبه و نگهت می داره البته تو هم پسر خوبی هستی مامانی و اذیت نمی کنی. البته شبها همش شیر می خوری و مامانو نمی زاری بخوابه  مامانی اداره که میرم دلم واست یه ریزه می شه ...
22 فروردين 1394

کارهای شش و هفت ماهگی

مامان جدیداً یاد گرفتی دست می زنی و زمان نشستنت بیشتر شده است. در هفت ماهگی هم دستت رو می چرخوندی مثل رقصیدن و اگر کسی دستش و می گرفت که بری بغلش می فهمیدی و می رفتی. با کسی غریبی نمی کردی. الان مواد سوپت رو بیشتر کردم (برنج، ماهیچه، عدس، لوبیا، به، سبزی و هویج) سرلاک و حریره هم می خوری و خدارو شکر دوست داری بر عکس داداش آرسام. با روروئکت سریع حرکت می کنی و برگ گلها رو می کنی. خلاصه اینکه خیلی شیطون تر از آرسام هستی. ...
22 فروردين 1394

عید نوروز سال 1394

روز 28 اسفند شما هنوز تب داشتی ولی بابا اشکان گفت اگه بریم شب اصفها بخوابیم و فردا بریم شیراز بهتره تا اینکه بخوایم یه سره بریم شیراز به خاطر همین منم هول هولکی چمدونها رو بستم و ساعت 4 حرکت کردیم به سمت اصفهان  خدارو شکر شما تو ماشین همش خواب بودی ساعت 9 رسیدیم اصفهان رفتیم شام خوردیم و مهمانسرای پست رفتیم برای استراحت و خواب. البته شما شب خیلی اذیت کردی و نمی خوابیدی و همش نق می زدی برای اولین بار من وایساده شما رو خوابوندم تا بابا هم بتونه بخوابه اخه صبح باید رانندگی می کرد. صبح ساعت 7 به سمت شیراز حرکت کردیم ولی شما خیلی اذیت کردی گریه می کردی نق می زدی. صبحانه را در اباده خوردیم و بعد حرکت کردیم البته چون هوا بارونی بود دیر به شیرا...
22 فروردين 1394

واکسن شش ماهگی

24 اسفند واکسن شش ماهگی بسرم و زدیم که 3 روز تب کرد بعدش هم سرفه های بدی می کرد چون قبل از سفر بود بردم دکتر که انتی بیوتیک تجویز کرد.  تب بسرم فرداش خوب شد ولی سرفه هاش تا اخر اسفند طول کشید. وزن: 7500 و قد 69 ...
22 فروردين 1394

چکاپ 5/5 ماهگیو اولین غذا

هفته پیش پسر گلم رو بردم چکاپ که خداروشکر همه چیز خوب بود . وزن 7/400 و قد 69 . دکتر سماعی دستور غذایی هم داد . ابتدا با سرلاک برنج شروع کردی غذا خوردن روکه خدارو شکر دوست داشتی. دو روز بعدهم حریره بادام دادمکه اونم دوست داشتی فقط با قطره آهن مشکل داری کهاصلا دوست نداری مامان جون. دکتر گفت 6 ماه هم که تموم شد سوپو شروع کنم الان بعد از ظهرهام بهت پوره سیب میدم که خیلی دوستداری کلا فکرکنم مامانی شما خوش غذاتراز داداش آرسامی هستی. الان دوهفته هست که تو رورویک می شینی و حرکت می کنی.
18 اسفند 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به arad می باشد